بدون عنوان
بدون عنوان
زردی اقا صدرا
مامانی شما تا چهل روز زردی داشتی وای هر کاری کردیم پایین نمیومد تا اینکه دکترت گفت باید شیرخشک بخوری تو هم خوردی و خوب شدی ولی تو این چند وقت من حیلی ناراحت شما بودم
نویسنده :
مامانی و بابایی
15:00
تولد کوچولوی مامانی
پسر کوچولوم شما ١٣ اسفند ٩٠ ساعت ١١:١٠ دقیقه تو بیمارستان نجمیه به دنیا اومدی ولی تورو بغل مامان ندادن چون شما یکم موقع به دنیا اومدن خسته شدی (هنوز نیومده)بعد شما رو بردن ان آی سیو من خیلی غصه خوردم که شما رو به من ندادن همش گریه میکردم عکس اون روز تو میزارم با اون که هر وقت میبینم گریم میگیره ولی ..... ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
14:56
اولین ابراز وجودت
مامانی شما اولین باری که ابراز وجود کردی و گفتی که منم هستم٧ شهریور ٩٠ بود از ازمایشگاه اومده بودم خسته هواهم خیلی گرم بود تا دراز کشیدم شما یه حرکت کوچولو کردی اون موقع ١٦ هفته ای بودی ار هیجان داشتم میمیردم تا شب دستم رو شکمم بود تا دوباره بزن یولی دیگه نزدی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
14:24
شروع وجود تو
میدونم دیر دارم این وبلاگو برات درست میکنم ولی ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازس نفسم من شب عید مبعث بود که فهمیدم تو داری تو وجود من شکل میگیری برای همین مبعث برای من یه حال و هوای دیگه ای داره. همون شب با بابایی شیرینی گرفتیم رفتیم خونه مامان فاطمه و بهش گفتیم داره نینی دار میشه اونم اولین نوه ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
11:58